اللهم الرزقنا توفیق الپارتی
وقتى آشپز مراعات حال برادران سنگین وزن- هیكل تداركاتى- را مى كرد و غذایشان را یك كم چربتر مى كشید، یا میوه درشت ترى برایشان مى گذاشت، هر كس این صحنه را مى دید، به تنهایى یا دسته جمعى و با صداى بلند و شمرده شمرده شروع مى كردند به گفتن: «اللهم الرزقنا توفیق الپارتى فى الدنیا و الاخره!» یعنى دارید پارتى بازى مى كنید حواستان جمع باشد.
اى كه دستت مى رسد كارى بكن
گاهى مى شد آه در بساط نداشتیم، حتى قند براى چاى خوردن، شب پنیر، صبح پنیر، و ظهر هم خرما. صداى همه در آمده بود. دیگر حرفى نبود كه نثار شهردار و تداركاتچى نكنند. آنها هم در چنین شرایطى لام تا كام نمى گفتند، كه هوا پس بود. طبع شعر همه كه اندرون از طعام خالى داشتند گل كرده بود، از جمله ما: «اى كه دستت مى رسد كارى بكن.» و شهردار كه در حاضر جوابى چیزى از بقیه كم و كثر نداشت مى گفت: «دستم مى رسد جانم و لیكن نیست كار، چه كنم كف دست كه مو ندارد مو چین بنداز، اگر خودم را مى خورید بار بگذارم.»
معبر
نظرات شما عزیزان: