معبر:وبلاگ تخصصي دفاع مقدس
آخرين مطالب

پیکر شهید برونسی کشف شد

همه دوستان من

برگی از خاطرات یک شهید( روزه بی سحری )

باز دلم هوای شلمچه کرده است

لحظه شهادت دو بسیجی

اتفاقی در یک قدمی اسارت

شهادت از نگاه خبرنگاران جهان

خدا این بچه‌های نیم وجبی را شهید کند

روایتگری ارثیه ی مادر(س) است

چشمان بارانی جوانان در شلمچه

به همه بگو اینجا دهلاویه است!

وقتی مرتضی موجی شد!

آداب زیارت نور

اولین گزارش از سفر به مناطق جنگی(2)

اروند؛ جایی که دیوانه‌ام می‌کند

اولین سفرنامه مناطق جنگی

پندهای رهبر برای روایتگران نور

25 هزار زائر سرزمين‌هاي نور در دزفول اسكان مي‌يابند

آنجا که دلم جاماند...

در جمع زائران سرزمین نور ...

آرشيو مطالب

ارديبهشت 1390
فروردين 1390
اسفند 1389
بهمن 1389
دی 1389
آذر 1389
آبان 1389
مهر 1389

پيوندهاي روزانه

گوگل
کیت اگزوز ریموت دار برقی
ارسال هوایی بار از چین
خرید از علی اکسپرس
الوقلیون
آرشيو پيوندهاي روزانه

پيوندها

استخاره با قرآن کریم
خرید پستی
اس ام اس فلسفی عاشقانه
سمپادی ها
زن کاملا عريان در خيابانهاي اصفهان!!+عکس[7427] »عجب قليوني ميکشه اين دختره واي واي[2814] »اينم لحظه کشف حجاب در تيم ملي ايران +عکس[3555] »اين زن بخاطر بزرگي سينه اش اخراج شد!+عکس[3413] »آيا خواهر نيوشا ضيغمي رو ديديد؟[2823] »افزايش قد بصورت نامرعي و ارزان[349] »تصاوير ناياب دختران مانتو پوش در تهران[2595] »حرکت جالب دو دختر 17ساله خوشگل+عکس[2477] »مدرسه دخترانه يهوديان در تهران (عکس)+1391[4483] »لباس اين خانوم هر روز کوتاه تر مي شود ! / عکس[2621] »عشوه جنجالي شيوا بلوريان+عکس[5314] »تصوير يک خانم بي حجاب از صداوسيماي ايران[4375] »شوهر بي ريخت بهنوش بختياري+عکس[5467] »عکس همسر آرايش کرده قهرمان المپيک ايران[2426] »دختر ايراني موتورسوار با شلوار و لباس تنگ+عکس[2414] »تيم فوتبال دختران پرسپوليس قبل از انقلاب+عکس[1212] »عکس لخت شدن يک خانم در فرودگاه[2742] »عکس صحنه اي که سانسور شد![2206] »تصاوير ناياب دختران مانتو پوش در تهران[1864] »تصاوير خيلي ناجور از شناي مختلط در مازندران[2319] »خانمها اين عکس را نبينند[2033] »تفاوت حمام زنان و مردان / عکس[1433] »دختر هندي خوشگل در ايران غوقا کرد+ عکس زيبا[2637] »حرکت جالب دو دختر 17ساله خوشگل+عکس[1350] »ماجراي زن بهداد سليمي در المپيک لندن روشد+عکس[1855] »عکس سمر بازيگر زيباي عشق ممنوع با يک مرد ايراني[1701] »عکس ليلا بلوکات و خواهراش[605] »دختر جنجالي در مسجدالحرام + عکس[4007] »زايمان يک دختر در حمام+ عکس[4371] »با اين دختر ازدواج کنيد و جايزه بگيريد+عکس دختر[3567] »آدرس فيس بوک و تصوير الناز شاکردوست+عکس[3618] »ببين اين دختر خوشگله رو مي پسندي؟[5053] »ماجراي زن طلاق گرفته+عکس[2600] »زن کاملا عريان در خيابانهاي اصفهان!!+عکس[7427] »عجب قليوني ميکشه اين دختره واي واي[2814] »اينم لحظه کشف حجاب در تيم ملي ايران +عکس[3555] »اين زن بخاطر بزرگي سينه اش اخراج شد!+عکس[3413] »آيا خواهر نيوشا ضيغمي رو ديديد؟[2823] »افزايش قد بصورت نامرعي و ارزان[349] »تصاوير ناياب دختران مانتو پوش در تهران[2595] »حرکت جالب دو دختر 17ساله خوشگل+عکس[2477] »مدرسه دخترانه يهوديان در تهران (عکس)+1391[4483] »لباس اين خانوم هر روز کوتاه تر مي شود ! / عکس[2621] »عشوه جنجالي شيوا بلوريان+عکس[5314] »تصوير يک خانم بي حجاب از صداوسيماي ايران[4375] »شوهر بي ريخت بهنوش بختياري+عکس[5467] »عکس همسر آرايش کرده قهرمان المپيک ايران[2426] »دختر ايراني موتورسوار با شلوار و لباس تنگ+عکس[2414] »تيم فوتبال دختران پرسپوليس قبل از انقلاب+عکس[1212] »عکس لخت شدن يک خانم در فرودگاه[2742] »عکس صحنه اي که سانسور شد![2206] »تصاوير ناياب دختران مانتو پوش در تهران[1864] »تصاوير خيلي ناجور از شناي مختلط در مازندران[2319] »خانمها اين عکس را نبينند[2033] »تفاوت حمام زنان و مردان / عکس[1433] »دختر هندي خوشگل در ايران غوقا کرد+ عکس زيبا[2637] »حرکت جالب دو دختر 17ساله خوشگل+عکس[1350] »ماجراي زن بهداد سليمي در المپيک لندن روشد+عکس[1855] »عکس سمر بازيگر زيباي عشق ممنوع با يک مرد ايراني[1701] »عکس ليلا بلوکات و خواهراش[605عکس هاي دختر بازيگر در فيلم موهن توهين به حضرت محمد(ص آشنايي با نرم افزار هاي چت . ودوستيابي : آشنايي با نرم افزار هاي چت . ودوستيابي
music3nter
انتظارحاضر
زندگی زیباست...
Economic jihad
همت مضاعف پارسیان
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دفاع مقدس و آدرس mabar.LoxBlog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





مترجم وبلاگ معبر

پايگاههای دفاع مقدس

سایت جامع دفاع مقدسامتداددیار رنجپایداریپایگاه فرهنگی و اطلاع رسانی مفقودین و شهدای گمنامپایگاه تخصصی ادبیات دفاع مقدسپایگاه اطلاع رسانی فرهنگ ایثار و شهادتپایگاه اطلاع رسانی قربانیان سلاح‌های شیمیاییچهار دیپلماتلوگوی نشریه پلاک هشت

پايگاههاي جنگ نرم

تیم جنگ نرم ایرانیان

رفتار شهید دقایقی با مجاهدین عراقی

اسماعیل را می توان از نادر فرماندهانی دانست كه سعی تمام داشت عناصر تحت امر خود را بشناسد و استعداد و قابلیت و تواناییهای آنان را ارزیابی كند و با توجه به توان و استعداد ایشان به ایشان مسئولیت بدهد و از آنان كار و تلاش بخواهد و آن دسته از افرادی را كه قابلیت از خود نشان می دادند به كارهای مهم و اساسی می گمارد و این عمل را با شجاعت و شهامت تمام انجام می داد و از سپردن مسئولیتها و تفویض اختیارات ، صرفاً فكر او متوجه این نبود كه كاری انجام گیرد بلكه در ذهن او این بود كه نیروها توأم و همزمان با كار ،‌رشد و پیشرفت كند .

به عبارت دیگر این گونه برخورد می كرد كه مثلاً اگر یكی از تیپها در یكی از مواضع دارای مشكلی است و نیرویی را هم می شناخت كه می توانست مشكل را رفع نماید ؛ در اندیشه رشد و نمو آن نیرو نیز بود .

با این حال در آغاز ، هیچ كدام از مجاهدین به دلیل عدم شناخت تواناییهای خویش حاضر نبودند كه مسئولیتی را به عهده بگیرند . ولی شهید دقایقی با درایت و ذكاوتی كه داشتند ، برنامه خود را عملی ساختند . هرچند كه مجاهدین از قبول آن طفره می رفتند ولی اعتماد و اطمینان بخشی شهید آنان را وادار به پذیرش مسئولیت می كرد .

خلاصه آن كه شهید دقایقی با دقت و مدیریتی كه داشت ، توانست استعدادهای مجاهدین را شكوفا سازد و به طور فعال ، فرماندهان گردانها را از مجاهدین عراقی انتخاب و منصوب كرد . مسئول اطلاعات و تخریب و حتی مسئول ستاد را نیز از مجاهدین عراقی انتخاب نمود و این در حالی بود كه پیش از فرماندهی ایشان حتی یك فرمانده گروهان نیز از مجاهدین نبود و همه مسئولیتها به عهده برادران سپاهی بود و این تفویض اختیارات و واگذاری مسئولیتها به توابین كه از سوی شهید دقایقی با شهامت و شجاعت تمام صورت گرفت ؛ نتایج مثبت بسیاری به بار آورد كه نمونه ای از این اعتماد و حسن ظن را می توانیم در خاطره زیر بیابیم :

نقل شده است كه قبل از عملیات كربلای 2 ، دونفر از عراقیها به تیپ بدر پناهنده شدند . شهید دقایقی با آنان به گونه ای كه حاكی از اعتماد و وثوق ایشان به آنهاست برخورد كردند و به آنان گفتند « ما می خواهیم در این منطقه عملیاتی انجام دهیم و شما باید در این زمینه به ما كمك و مساعدت نمایید تا بهتر بتوانیم حمله كنیم و …»  و مطالبی از این قبیل را با آنان مطرح می كردند . فرماندهان هرچه به او تذكر می دادند كه این نوع برخورد از لحاظ امنیتی قابل قبول نیست . ایشان اصرار داشتند كه این دو نفر مورد اعتماد هستند و در روز عملیات به معاون خود می گوید كه « به این دو نفر پیشنهاد كن كه اگر بخواهند می توانند با ما در عملیات شركت كنند و در صورت عدم تمایل به شركت ، آزادند . » آن دو نفر از پیشنهاد استقبال می كنند . بنابراین به آنها یك قبضه تفنگ و تعدادی فشنگ می دهند و چون شهید دقایقی متوجه می شوند كه به ایشان نارنجك تحویل نداده اند ،‌ناراحت می شود و خودش چند نارنجك به آنان تحویل می دهد و این دو پناهنده نیز به خاطر این اعتماد ، قهرمانانه در عملیات شركت می كنند و بعد از آن نیز به مجاهدین می پیوندند . »

او با رفتارهای كاملاً جذاب و انسانی و اسلامی خود ،‌افراد بسیاری را به این تیپ كه یگانی بود كه از مجاهدین عراقی و نیز رانده شدگان مسلمان عراقی و توابین تشكیل شده بود ،‌جذب می كرد . او احساس می كرد كه رانده شدگان افرادی مظلوم و محروم هستند و باید از جانب ایرانیها مورد محبت و حمایت قرار بگیرند و برای اهداف اسلامی ،‌سازماندهی شوند . شهید دقایقی رانده شدگان عراقی را مهاجرانی می دانست كه خانه و كاشانه خود را از دست داده اند و به پناه آمده اند و اینك مشتاق نوازش و محبتند . او درد مهاجران پابرهنه مجاهد عراقی را احساس می كرد و غم غریبی آنها را می فهمید .

شهید دقایقی این نكات را به خوبی و با تمام وجود دریافته بود . می گویند وقتی كه در خانواده خود از مجاهدین عراقی صحبت می كرد ،‌اشك می ریخت و می گفت : « شما نمی دانید كه اینان مظلومتر از ملت ایران هستند زیرا صدام آنان را در محدودیت بسیار گذاشته است . » وی مجاهدین عراقی را دلسوختگان ملت عراق می دانست و بر این اساس با ایشان پیوسته با شفقت و برادری رفتار می كرد و نهایت مهربانی و محبت را در حق مجاهدین می كرد و از هرگونه تعدی و بی احترامی نسبت به آنان به شدت جلوگیری می كرد . چنانكه گفته اند : یكی از نیروهای ایرانی ، در حضور اسماعیل با یكی از مجاهدین عراقی برخورد تندی می كند . اسماعیل پس از مشاهده این صحنه به طرف او می رود و با تندی می گوید : « امور مجاهدین به من مربوط است و من به هیچ كس اجازه نمی دهم كه آنان را اذیت یا آزار كند . اینان ودیعه امام در دست من هستند و باید از آنان نگهداری كنم .» آنان نیز با او به عنوان یك برادر بزرگ رفتار می كردند .

اسماعیل بسیار علاقه داشت كه مجاهدین تشكیل خانواده بدهند و امكاناتی را نیز برای این مهم فراهم آورد . حتی در خواستگاری همراه با آنان می رفت و برایشان از ایرانیها یا عراقیها خواستگاری می كرد . ایشان به تداركات تیپ ابلاغ كرده بود كه هركس ازدواج كرد ، به او یك حلب روغن ، یك كیسه برنج ، شكر و چند پتو و سایر مایحتاج ابتدایی بدهند و به معاون خود ـ كه از برادران پاسدار بود ـ همیشه با تأكید می گفت : « اینها مهمان ما هستند و مهمان « حبیب الله » است و باید به آنان به چشم یك مهمان نگاه كنیم و برخوردمان با این برادران منبعث از فرهنگ اسلامی باشد . »

اخلاق جذاب او باعث شده بود كه در تمامی صحنه ها و حتی در داخل خانواده های مجاهدین جا داشته باشد . اخلاص و تدبیر و كاردانی ایشان ، موجب تقویت روزافزون در همه اقشار مجاهدین شده بود . وی با آگاهی به احكام دین مبین اسلام و با اعتقاد راسخ به وعده الهی مبنی بر وراثت مستضعفان در زمین با ظرافت و دقت كم نظیری به حل مشكلات و ناراحتیهای مجاهدین كه حقیقتاً مهاجر « فی سبیل الله » بودند می پرداخت . مثلاً وقتی كه عشایر مهاجر كه در منطقه به سر می بردند ، از كمبود غذا رنج می بردند ،‌ایشان بی درنگ كوشش خود را آغاز نمود و با استمداد از مسئولان ، امكانات لازم را برای ایشان فراهم ساخت .

از خصوصیات بارز ایشان نسبت به مجاهدین و دیگران ، كه در وهله اول هر كسی بدان متوجه می شد ، تواضع و فروتنی و خشوع صادقانه ایشان بود كه این ویژگی به صورت یكی از ملكات اخلاقی وی درآمده بود ، به طوری كه در جبهه فرمانده صرف نبود ، بلكه در حمل مجروحین كمك می كرد ، رانندگی قایق و ماشین و غیره را نیز به عهده می گرفت كه ظهور كامل آن را می توانیم در این خاطره ـ كه از زبان یكی از مجاهدین نقل شده است ـ مشاهده كنیم :

« در نزدیك اهواز ( با چند تن از مجاهدین ) مشغول گذاشتن مقداری مهمات و لباس به داخل ماشین بودیم . در همین حال مشاهده كردیم یك نفر آمد و یك گونی كه پر از لباس و لوازم تداركاتی بود برداشته و روی كمر خود گذاشته و در داخل ماشین قرار داد و رفت و چند بار دیگر این عمل را تكرار كرد . بعد پرسیدیم كه این برادر كه بود ؟ گفتند : فرمانده لشگر ، برادر دقایقی است . »

این تواضع و فروتنی از روی تصنع و تكلف نبود ، بلكه این صفت حمیده را در تمامی مراحل زندگی و مراتب آن به همراه داشت و در اولین وهله برخورد با او ، صفت تواضع زودتر از صفات خوب دیگرش جلوه می كرد. در ارتباط با دوستان و اطرافیان ، مصداق آیه شریفه « و عباد الرحمن الذین یمشون علی الارض هونا» بود . چنانكه یكی از مجاهدین نقل كرده است :

« من شهید دقایقی را نمی شناختم . هر روز می دیدم شخصی می آید و چادرها و آبگیرها را تمیز می كند . من فكر می كردم كه این شخص ، وظیفه اش همین است . تا این كه یك روز ایشان برای نظافت چادرها و آبگیرها نیامد ،‌لذا من به سراغش رفتم و از او پرسیدم : « چرا امروز برای تمیز كردن چادرها و آبگیرها نیامدی ؟ » ایشان به من گفتند : « چشم الان می آیم » مجاهدینی كه دور آن شخص بودند ، سخت ناراحت شدند و به من گفتند : «تو چه می گویی ؟ ایشان فرمانده لشگر هستند . » من بسیار از این جهت احساس شرمندگی كردم و درصدد عذرخواهی برآمدم كه ایشان با متانت گفتند : اشكال ندارد و با خنده از كنار قضیه گذشتند ! »

اسماعیل در تمام كارها با مجاهدین عراقی مشورت می كرد و احترام خاصی به تك تك افراد و رأی آنها می گذاشت و حتی در جزئی ترین كارها تشكیل جلسه می داد ، تا در آن جلسات نظر مجاهدین را برای طرح مانور قبل از عملیات بخواهد و همیشه می گفت : « من مشاور اینان هستم ،‌مجاهدین با من مشورت می كنند . » و در طول عملیات نیز به آنان آزادی كامل برای انجام هركاری را می داد ،‌تا جایی كه یكی از فرماندهان نظامی عراقی كه از مشاوران عالی نظامی ایشان بود ، می گوید «‌من آن ویژگی را كه در فرماندهی دقایقی لمس كردم ، شبیه آن خصوصیاتی بود كه فرماندهان بزرگ و فارغ التحصیلان دانشكده های نظامی از آن برخوردار هستند ، یعنی از آغاز ، توضیحات كامل را برای عملیات و زمان و مكان می داد و اهداف آن را برای ما كاملاً تشریح می كرد و از ما نیز در مورد طرح عملیاتی نظر می خواست . »

از دیگر فضایل اخلاقی اسماعیل كه در برخورد با مجاهدین آشكار می شد ، این بود كه هیچ زمانی صرفاً از نظر تشكیلاتی فرماندهی نمی كرد ، بلكه آن بزرگوار بر قلوب افراد فرماندهی می كرد و هرگز نمی گفت كه من فرمانده هستم و بسیار دوست می داشت كه مجاهدین او را « الاخ » ( برادر ) خطاب كنند . یكی از مجاهدین می گوید :

‌« در عملیاتی به ما مأموریت داده شد كه به خاك عراق وارد شویم و پشت خطوط نیروهای عراقی برویم و از داخل خاك عراق عملیات را انجام دهیم . ما می بایست از منطقه ای كه در آن ارتفاعات بلندی بود ،‌بالا می رفتیم و از آنجا مواضع عراقیها را پشت سر می گذاشتیم و وارد خاك عراق می شدیم . زمستان بود ، نزدیك غروب به نزدیكی كوه رسیدیم . به محض این كه از كوه سرازیر شدیم ، بارش برف و باران به شدت شروع شد . هوا تاریك شده بود و ما حدود 200 نفر بودیم . تقریباً 9 ساعت در برف و باران و تاریكی راه رفتیم تا به یكی از قرارگاههای خودی رسیدیم و آن شب را در آنجا ماندیم ، ولی وضع بسیار دشوار بود . روز بعد دستور داده شد كه راه را ادامه دهیم اما برخی از افراد قادر به ادامه راه نبودند ، لذا در همان قرارگاه باقی ماندند و بقیه رفتند كه متأسفانه موفق به ورود به خاك عراق نشدند و دستور بازگشت داده شد . زیرا دشمن از حركت ما مطلع شده بود و خود را آماده مقابله كرده بود . شهید دقایقی قرار بود از راه دیگری به ما ملحق شود ولی همین كه از وضعیت ما اطلاع یافته بود ، برای كمك به سوی ما حركت كرده بود . ما در حال بازگشت بودیم كه دیدیم شهید دقایقی و یكی از معاونان وی برای یاری ما از كوه پایین می آیند . علی رغم خستگی بسیار ،‌هر كسی را كه خسته می دید ؛ اسلحه او را می گرفت . خود من دیدم كه در حدود 5 قبضه كلاشینكف بر دوش او بود كه از برادران مجاهد می گرفت كه این نشان دهنده اوج انسانیت و اخلاق اسلامی او بود . او 9 ساعت راه پیموده بود تا به تیپ خود كمك كند و به افراد تیپ دلداری می داد كه شما اجر خود را برده اید و خداوند پاداش شما را خواهد داد . »

و باز نقل شده است كه روزی برای سركشی به «‌هور » می رود و چون ظهر فرا می رسد ، در یكی از سنگرها می ماند . مجاهدین با اصرار بسیار از ایشان می خواهند كه نماز به امامت ایشان بجا آورند ولی اسماعیل از روی تواضع در مقابل می گوید : «‌من نسبت به شما علم و معرفت كمتری دارم و به همه شما اقتدا می كنم .» و از انجام این عمل سر باز می زند و نماز را به امامت یكی از رزمندگان به جا می آورد و جالب اینجاست كه بعد از نماز در پهن كردن سفره و توزیع غذا و شستن ظروف كمك می كند .

وی در برخورد با مجاهدین بسیار خونسرد بود ،‌چنانچه به ایشان آرامش می بخشید . صبر و حوصله و سعه صدر از صفات غالب او بود. در مقابل تمام مشكلات و مصائب با شمشیر به مقابله برمی خاست . خلوص و سكوت باوقارش در فرماندهی تحسین برانگیز بود . هرگاه كاری را انجام می داد و متوجه می شد كه دیگری آن كار را به اسم خودش تمام می كند با خونسردی از كنار قضیه می گذشت . چرا كه « او می خواست گزارش كارش را فقط به خدا بدهد و خدا از او راضی باشد . »

اسماعیل این صفات را از رهگذر تلاشهای بسیار در راه حق و سخت كوشیهای مداومش به دست آورده بود و از رهگذر همین تحمل رنجها و مصائب ، سنگینی و وقار خاصی پیدا كرده بود .

نظارت بر نیروهای تحت فرماندهی ، امری مشهود در حیطه مسئولیتی وی بود . او به سركشی تنها اكتفا نمی كرد ، بلكه به چادرها و سنگرهای مجاهدین می رفت ، با آنان غذا می خورد ، شوخی می كرد و در حل مشكلات یاریشان می نمود .

یكی از مجاهدین نقل می كند :

«‌ما مدتی در چادرها مستقر بودیم . هوا سرد بود و شهید دقایقی با ما همراه بود . او با ما غذا می خورد و در همان چادرها می خوابید و شبها هنگامی كه رزمندگان در چادرهای خود جمع می شدند ، او وارد چادرهای مجاهدین شده و به امور آنها رسیدگی می كرد و از اوضاع و احوالشان مطلع میشد . در یكی از همین شبها مشاهده می كند كه یكی از مجاهدین پتو كم دارد و از سرما بر خود می لرزد . با این كه هوا بسیار سرد بود و خود نیاز به پتو داشت ، پتوهای خود را آورده و بر روی آن مجاهد می كشد ، بدون این كه او متوجه شود.»

علی رغم همه مسئولیتهای سنگین و دشواری كه به عهده داشت . هیچ گاه در چهره اش آثاری از خستگی یا كسالت ظاهر نبود . بشاشت و لبخند مداوم او در مقابله با سختیها زبانزد خاص و عام بود و در اوج ناملایمات و فشارها و نارساییها با لبخندی ملیح و جملاتی همراه با طنز و پند ، مجاهدین را به معاد اندیشی و آخرت و فراهم آوردن ذخیره دعوت می كرد و این برخورد شایسته را با تمام مجاهدین داشت .

یكی از معاودان عراقی نقل می كند : « همراه او به مأموریت «اشنویه » و « نقده » رفته بودیم كه همراه ما برادر چوپان و محمدی نیز بودند . پس از شناسایی منطقه ، هنگام بازگشت چون باران آمده بود و جاده بسته شده بود ، ماشین گیر كرد و مجبور شدیم از ماشین پیاده شویم و آن را هل بدهیم . ایشان هنگام هل دادن صحبت می كردند و می خندیدند و ما را خوشحال می كردند. حدود 4 ساعت ماشین را هل دادیم تا ماشین روی جاده اصلی انداخته شد . در طول این ساعات ایشان شوخی و مزاح می كرد تا ما خسته نشویم . »

اسماعیل فرماندهی بود كه از نظر مادی نیز اهل ایثار بود و اگر ضرورت پیدا می شد ، حتی حقوق خود را نیز برای مجاهدین خرج می كرد و چنانكه بعد از شهادت ، مقداری بدهی داشت . در مناسبتهای مختلف ، اعم از مجالس شادی یا عزا در حسینیه نجفیها و كربلاییهای مقیم قم حضور پیدا می كرد و غالباً بعد از عملیات با خانواده شهدا دیدار می كرد و شخصاً در اكثر مراسمی كه در شهرها برای شهدا برپا می شد ،‌شركت می كرد . با آن كه خانواده مجاهدین در یك شهر ساكن نبودند و در تمام ایران پراكنده بودند ،‌اما با این حال ایشان سعی می كرد به آنان سركشی كند .

می گویند : «‌هنگامی كه از پیرانشهر به نقده می رفته ، چون در بین راه از شهیدی ( ابوعمار ناصح ) یاد می شود ،‌آنچنان گریه می كند كه تمامی مجاهدین در اتومبیل نیز متأثر می شوند .»

ایشان همیشه حتی در جلسات خصوصی نیز از شهدای عراقی یاد می كرد و سعی وافری داشت كه زندگینامه شهدا وصیتنامه آنها چاپ و تكثیر گردد و همان گونه كه ذكر شد ، در مراسم رسمی و غیر رسمی كه برای شهدا برگزار می شد ،‌شركت و سخنرانی می نمود . چنانچه گفته اند : «‌بعد از عملیات كربلای 2 در تهران تشییع جنازه عمومی شهدا بود و شهدا را در مسجد ارك جمع كرده بودند. ایشان نیز در آن محل سخنرانی می كند و چون هنگام تشییع جنازه شهدا می رسد ، در حین حركت تابوتی شكسته می شود كه به محض مشاهده این صحنه ، خود طنابی می آورد و تابوت را می بندد و حركت می دهد.»

رفتار مجاهدین لشگر بدر با شهید دقایقی

مجاهدین عراقی نیز به واسطه برخورد انسانی و سالم شهید دقایقی ، به وی علاقه ای خاص پیدا كرده بودند و ایشان را الگویی واقعی از یك انسان مجاهد و وارسته می دانستند و انقلاب اسلامی را در وجود ایشان متجلی می دیدند ، و دقایقی همان كسی بود كه آنها به او احتیاج داشتند و عراقیها با هر دسته و گروه وحزبی كه داشتند ، برای وی احترام قائل بودند و او را دوست داشتند و شدیداً مورد تكریم قرار می دادند . همانگونه كه گفته شد این برخورد متقابل بود و اسماعیل نیز آنان را از صمیم دل و عمق جان دوست می داشت . بر این اساس گفته اند كه یك خانواده مؤمن عراقی در واقع سه عكس در خانه دارد ؛ « عكس امام ( رضوان الله تعالی علیه ) ،‌شهید صدر و شهید دقایقی » .

مجاهدین « بدر » همه عاشق او بودند و او در قلوب آحاد مجاهدین و خانواده های ایشان جا داشت . چنانچه نقل است یكی از سرهنگهای عراقی به او گفته بود : «‌آقای دقایقی شما الان به عنوان فرمانده بر ما حجتی هستید اگر بگویید الان انگشتان خود را در پریز برق كنید من این كار را می كنم و تكلیفم را انجام می دهم . البته این را نه به خاطر انجام دستورات خشك نظامی بلكه به خاطر بیان محبت خودم به شما انجام می دهم . »

مجاهدین اسماعیل را از خودشان و جزء جامعه خودشان می دانستند و وجود اسماعیل را نعمتی الهی می شمردند و نیروهای عراقی هرچه داشتند ـ از آنجا كه عاشق فرمانده خود بودند ـ درصدد برمی آمدند تا به او بدهند تا خشنود و خرسند گردد . حتی یكی از مجاهدین از عراق با خود ماشین بنزی برای ایشان هدیه آورده بود ولی ایشان نپذیرفت و پس از اصرار و الحاح بسیار ایشان آن ماشین را برای استفاده لشگر قبول نمود ، زیرا معمولاً سوار وانت و تویوتا می شد . در همین رابطه نقل است كه در باختران عده ای از مجاهدین برای انجام امور مالی لشگر ماشین نداشتند و به او مراجعه می كنند و اسماعیل نیز سوئیچ همان ماشین را كه تازه به وی اهدا شده بود به ایشان می دهد و خود سوار وانت می شود .

هیچ مجاهد و مبارز عراقی نبود كه از شهید دقایقی دلخوری یا ناراحتی داشته باشد ،‌بلكه همه او را دوست داشتند و روی همین اساس تمام دستورات و فرامینی كه می داد به خوبی و با روی باز انجام می دادند و این عشق و تعالی بیشتر از آن جهت بود كه اسماعیل توانسته بود مسئله قومیت ، نژاد ، زبان و فاصله های دیگر را بردارد و با زبان و فرهنگ مجاهدین با آنان برخورد و زندگی نماید . مثلاً موقع چای خوردن در نزد مجاهدین چای را با قند نمی خورد بلكه ( همانطور كه در نزد عراقیها مرسوم است )‌چای شیرین می خورد تا با این كار باعث تألیف قلوب مجاهدین گردد . از یكی از مجاهدین نقل شده : « یك روز در منطقه « هور » پیش من خوابید . صبح كه برای صبحانه خوردن بیدارش كردم ،‌سرش را از زیر پتو بیرون آورد و با مزاح گفت : « صبحانه ایرانی بخورم یا عراقی ؟ اگر صبحانه عراقی است بلند شوم وگرنه اصلاً صبحانه نمی خورم . »

فراگیری زبان عربی

از این رهگذر برای این كه بیشتر برخوردی متناسب با فرهنگ و روحیات مجاهدین داشته باشد ، با علاقه زیاد به فراگیری زبان عربی در نزد مجاهدین می پردازد كه بعد از دو سال عربی وی تكمیل می شود ،‌به حدی كه وقتی به زبان عربی به او گزارش می دادند او نیز به عربی پاسخ می داد . می گویند وقتی كه دعای پرفیض كمیل را می خواند بعضی از عراقیها كه از دور صدای او را می شنیدند ، مجذوب طرز بیان و لحن صدایش می شدند و پس از مشاهده شهید دقایقی ، می گفتند : « ما فكر می كردیم یكی از برادران عرب به زبان فصیح مشغول خواندن قرآن و دعاست . »

مجاهدین بر آن عقیده بودند كه شهید دقایقی به اندازه شهید صدر در نزدیك شدن آنان به امام ( ره ) و ایجاد وحدت بین گروههای آنان مؤثر بوده است و به او « شهید صدر دوم » لقب داده بودند و همیشه دعایشان این بود كه برای شهید دقایقی حادثه ای پیش نیاید . بعد از شهادت ایشان به واسطه شدت علاقه ای كه مجاهدین به او داشتند، حادثه شهادت وی را به ایشان نگفتند و پس از آن كه خبر شهادت وی را می شنوند ،‌اظهار می دارند كه ما یتیم شدیم .


معبر

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





علي سعادت | 1:38 - 20 آبان 1389برچسب:رفتار شهید دقایقی با مجاهدین عراقی,
+ |

منوي اصلي
خانه
پروفايل مدير وبلاگ
پست الکترونيک
آرشيو وبلاگ
عناوين مطالب وبلاگ

درباره وبلاگ

به وبلاگ معبر خوش آمديد (تخصصي دفاع مقدس)

نويسندگان

علي سعادت

موضوعات مطالب

دفاع مقدس
رسانه ها،اخبار،مطبوعات
خاطرات
كتاب،شعر،داستان،طنز
شهدای گمنام
خانواده شهدا
عملیات ها
بسیج
مناطق عملیاتی
جانبازان
آزادگان
سرداران،شهدا
فرهنگ دفاع،جبهه
فرهنگ ایثار و شهادت
دل نوشته ای با شهدا
جشنواره ،مسابقات
فضاي مجازي،جنگ نرم و...
سينما ،تئاتر،تلويزيون
راهيان نور

نشانك وبلاگ معبر
معبر - وبلاگ تخصصي دفاع مقدس

كد لوگوي معبر

ساير امکانات

RSS


ورود اعضا:

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 118
بازدید دیروز : 634
بازدید هفته : 118
بازدید ماه : 1837
بازدید کل : 113835
تعداد مطالب : 667
تعداد نظرات : 60
تعداد آنلاین : 1

مسابقات وبلاگ نويسي

مسابقه بزرگ وبلاگ نویسی سبک بالان به مناسبت هفته دفاع مقدس

اولین جشنواره «وبلاگ‌نويسی دفاع مقدس» در يزدجشنواره وبلاگ نویسی حماسه نگاران بسیج و انقلاب اسلامیجشنواره وبلاگ نویسی تبیان در حال برگزاری است . ثبت نام کنید