تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
دفاع مقدس و آدرس
mabar.LoxBlog.com لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
رئیس بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس ستاد کل نیروهای مسلح گفت: پس از 27 سال پیکر شهید برونسی در عملیات ویژهای در شرق دجله کشف شد.
سردار سید محمد باقرزاده ظهر روز یک شنبه در جمع خبرنگاران اظهار داشت:
از شهید برونسی پلاک هویت، بخشی از صفحات قرآن به همراه جانماز و مهر، سربند لبیک یا خمینی و لباس بادگیر خاکی منقوش به آرم سپاه پیدا شده است.
رئیس بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس ستاد کل نیروهای مسلح گفت:
پیکر شهید برونسی در عملیات ویژهای در شرق دجله به همراه 12 شهید دیگر پیدا و به میهن منتقل شد و در سالروز شهادت حضرت زهرا (س) همزمان با دهه دوم در مشهد تدفین میشود.
ماجرا از آن جا شروع شد که شب قبلش یک گردان از بچه ها، ارتفاعات را دور زده بودند و از سمت چپ رفته بودند آن طرف دشتی که بین ما و دشمن بود و مواضع دشمن را گرفته بودند.
اما دشمن نیمه شب دشمن متوجه شد و نیروی سنگینی را گذاشت سمت چپ و آن منطقه را گرفت.
حالا بچه های ما گیر کرده بودند جلو. فرمانده لشکر هم پشت بی سیم دلداریشان می داد که :«ما تو فکر چاره ایم.»
اما دشت: از خیلی پیش هم ما و هم دشمن آن را پر از مین کرده بودیم. بچه ها بدجوری نگران بودند. صدای شلیک و آتش گلوله از جلو بعد از دشت می آمد و همه می دانستند بچه ها آن جلو چی دارند می کشند.
علی بیشتر وقت ها همین طوری بود. یعنی بدون آن که به کسی توضیح بدهد یا کسی منتظرش باشد کارش را می کرد. آن شب هم تصمیم گرفته بود بدون سحری روزه بگیرد. هر چه هم ازش می پرسیدیم آخر چرا مرد حسابی؟...
در تعطیلات نوروزی که مناطق عملیاتی دفاع مقدس مملو از زائران سرزمین های نور می شود شلمچه یکی از پر ازدحام ترین یادمان های مناطق عملیاتی است.
شلمچه من دلم جا می گذارم
خودم را بی خودم وا می گذارم
میان لاله ها سر گشته ا م
من دلم را با تو تنها می گذارم
در شلمچه تمامی دوران دفاع مقدس را می توان مرور کرد. اینجا بیشترین شباهت را به کربلا دارد و هر کسی به وسع خود دل به زیارت مشهد شهیدان می دهد. تعطیلات نوروزی فرصت مناسبی برای زیارت شهدا آن هم در مناطق گرم جنوب است.
اگر روزی رسید که مردم به حرف شما راویان گوش ندادند شما باید با شهدا حرف بزنید. حضرت زهرا سلام الله علیها در داخل بیت الاحزان چه می کرد که آمدند و آن درخت را بریدند و از بین بردند؟ اگر کار او بی فایده بود و بی اثر که به او کاری نداشتند. با شهدا حرف زدن، افشای خائنین است. این کاری بود که حضرت زهرا و حضرت زینب(علیهماالسلام) انجام دادند.
به راستی حضرت زینب سلام الله علیها و حضرت سجاد علیه السلام با اقدامات خودشان، همه مسلمان ها را بدهکار کرده اند. در یک جامعه از یک خواهر شهید، از یک مادر شهید که در سن کهولت است, در زمانی که اسیر است و دست او را بسته اند چقدر انتظار است یتیم داری کند؟ قافله سالاری کند در حالی که آن همه داغ دیده است؟
این جمله اینجا معنا می شود . اینجا که میعادگاه جان و جانان است . اینجا که هنوز خاکش بوی خون میدهد. اینجا که هر لیلایی ، لیلایی را کنار گذاشته و در پی لیلا رخی مجنون شده . براستی که لیلا اینجا بوی مجنون میدهد...!!!
حقیقت جویان ...!! کجا دنبال حق می گردید ...؟! چرا به دور خود ...؟! بیایید ... بیایید ... حق اینجاست ...!
جویندگان علم را بگویید ، لابلای کتابها دنبال علم نگردند . کتابها را بسته و اینجا بیایند . اینجا تجلی خانه ی علم الهی است .
ساعت ده صبح است . تا چشم کار می کند بیابان است و همین یک جاده باریک که میهمانان آن، زائران شهدا هستند . اولین پاسگاه را رد کردیم . در مسیر طلائیه سه پاسگاه وجود دارد که اولین آن پاسگاه شهابی است . پاسگاه بعدی طلائیه جدید و آخرین آن طلائیه قدیم است.
هنوز به جای اصلی نرسیدیم اما عجیب این منطقه را بوی غربت گرفته، غربت این منطقه وقتی در ذهنم بیش تر می شود که با این نوشته ها روبه رو می شوم:
طلائیه گو سخن با نام زهرا علیها السلام
مواظب باشید روی لاله های طلائیه پا نگذارید
مقدم زائران کربلای طلائیه را به سرزمین طلایه داران عشق خوش آمد می گوییم
در راستای فرامین رهبر معظم انقلاب در مورد حجاب اسلامی ،مد و مدگیری و روشنگری های ایشان ، فعالیت های زیادی توسط نهاد ها و بخش های گوناگون در سراسر کشور انجام شده است . یکی از نهاد هایی که اهتمام ویژه به این امر یعنی لزوم معرفی مد های کاملا اسلامی و جدید نموده و در همین راستا فعالیت های زیادی را داشته است ، نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است .
در همین جهت نمایشگاه بزرگی با عنوان حجاب و پوشش اسلامی در یادمان اروند کنار افتتاح شده است که گزارش آن را در زیر می آوریم.:
سال 1374 در طلائیه کار میکردیم. برای مأموریتی به اهواز رفته بودم. عصر بود که برگشتم مقر. شهید غلامی را دیدم. خیلی شاد بود. گفت امروز سه شهید پیدا کردیم که فقط یکی از آنها گمنام است. بچهها خیلی گشتند. چیزی همراهش نبود. گفتم یک بار هم من بگردم.
لباس فرم سپاه به تن داشت. چیزی شبیه دکمه پیراهن در جیبش نظرم را جلب کرد. وقتی خوب دقت کردم، دیدم یک تکه عقیق است که انگار جملهای رویش حک شده است. خاک و گلها را کنار زدم. رویش نوشته بود: «به یاد شهدای گمنام». دیگر نیازی نبود دنبال پلاکش بگردیم. میدانستیم این شهید باید گمنام بماند؛ خودش خواسته بود.
بیسر و سامان توأم یا حسین
روز تاسوعای حسینی سال 1370 قرار شده بود پنج شهید گمنام از بچههای حماسه آفرین سرزمین آسمانی شرهانی در شهر دهلران طی مراسمی باشکوه تشییع شوند. بچههای تفحص در بین شهدای گمنام موجود در معراج، پنج شهید را که مطمئن بودند گمنام هستند، انتخاب کردند. ذره ذره پیکر را گشته بودیم. هیچ مدرکی به دست نیامده بود. قرار شد در بین شهدا یک شهید گمنام که سر به بدن نداشت نیز به نیابت از ارباب بیسر، آقا اباعبداللهالحسین(ع) تشییع و دفن شود.
همزمان با اربعین سالار شهیدان (سهشنبه پنجم بهمن ماه) پیکرهای پاک ۱۱ شهید گمنام به همراه دو شهید شناسایی شده جبهههای نبرد در هفت استان کشور تشییع و به خاک سپرده خواهند شد.
این شهدا مربوط به عملیاتهای الفجر۶، والفجر۳، بیتالمقدس،مسلم بنعقیل(ع)،کربلای ۶ و امام علی(ع) هستند که به ترتیب در مناطق عملیاتی چیلات، مهران - قلاویزان، عین منصور، نهر خین، سومار و چزابه کشف شدهاند. بر این اساس و بنابراعلام بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس، ۱۱ شهید گمنام با درخواست عموم مردم و مسئولین در استان تهران، شهرک امام خمینی (ره) حکیمیه و قرارگاه نبیاکرم(ص)، شهرستان جم استان بوشهر، دانشکده فنی شهید باهنر و شهرستان فراشبند استان فارس،استان خوزستان شهرستان دزفول(کوی سازمانی پایگاه وحدتی)، شهرتان انار استان کرمان، شهرستان قائمشهر استان مازندران (حوزه علمیه کوتنا) و دانشگاه سیستان و بلوچستان میزبان این شهیدام خواهند بود.
همچنین دو شهید شناسایی شده نیز در شهرستانهای سیرجان و کهنوج استان کرمان تشییع و به خاک سپرده خواهند شد.
بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس با دعوت از مردم شهرهای یادشده به از ویژه دانشجویان و جوانان خواست تا با شرکت گسترده درمراسم تشییع شهدا، بار دیگر با امام امت و شهیدان سرافراز تجدیدپیمان کنند.
صباح پیری یک امدادگر جانباز است. پس از قطعنامه، شبیه آدم هایی شده بود که به تازگی بیکار شده اند و به همان اندازه دلخور.در همان روزها دفتر ادبیات و هنر مقاومت به «صباح» پیشنهاد کرد تا خاطرات هفت ساله جبهه اش را بگوید. او هم شروع کرد و با حوصله 32 نوار یک ساعتی را پر کرد.
همه آن نوارها، جمله به جمله روی کاغذ نشستند و پس از آنکارد شدن، «نشانه های زخمی خاکریز» را در ردیف کتاب های جنگ قرار دادند. کتابی خواندنی و جذاب که در صفحات اولیه آن آمده:
«بالاخره سه اورژانس تکمیل شد... غیر از این زیر کوه بمو بیمارستانی بود بسیار مجهز... یکی از افرادی که تلاش زیادی در ساخت این بیمارستان کرد، از بچه های مهندسی- رزمی لشکر بود. نام این فرد را اول بار از زبان حاج مجتبی عسکری شنیدم. یک بار که میهمان چادر مهندسی- رزمی بودم، نصف شب نماز شب او را دیدم. همه بچه ها یک زبان می گفتند که او رفتنی است. تلألو اشک هایی را که می ریخت هنوز هم در آیینه ذهنم می بینم. نام او «پیری» بود و اولین شهید والفجر 4.
به رختخوابها تکیه داده بود . دستش را روی زانوش که توی سینهاش کشیده بود ، دراز کرده بود و دانههای تسبیحش تند تند روی هم میافتاد . منتظر ماشین بود ؛ دیر کرده بود .
مهدی دور و برش می پلکید . همیشه با ابراهیم غریبی میکرد ، ولی آن روز بازیش گرفته بود . ابراهیم هم اصلاً محل نمیگذاشت. همیشه وقتی میآمد مثل پروانه دور ما میچرخید، ولی این بار انگار آمده بود که برود .
خودش می گفت « روزی که من مسئلهی محبت شما را با خودم حل کنم، آن روز، روز رفتن من است.»
عصبانی شدم و گفتم «تو خیلی بیعاطفهای. از دیشب تا حالا معلوم نیست چته.»
صورتش را برگردانده بود و تکان نمیخورد. برگشتم توی صورتش. از اشک خیس شده بود.
در آن اطراف( فكه) پنجاه شهید پیدا كرده بودیم. فكر می كردیم كه دیگر چیزی نباشد. دوروبر را هم كه كندیم، دیگر به چیزی بر نخوردیم و این نشان دهنده این بود كه دشمن پیكر شهدا را در یك جا جمع كرده و چه بسا دوربین های وحشت زدگان صدامی استفاده تبلیغاتی نیز از این صحنه ها برده باشند.
اطراف ارتفاع 112 بود و در گوشه ای یك كامیون ایفای عراقی سوخته بود. در كنارش تل خاكی ایجاد شده بود كه مقدار زیادی آت و آشغال میان آن به چشم می خورد.شنی پاره شده تانكی از میان خاك ها بیرون زده، چند لاستیك نیم سوخته ماشین و دیگر وسایل منهدم شده جزو تل خاك بودند.
«محمد رضا كاكا» از بچه های تهران، كه خدمت سربازی اش را همراه ما در تفحص می گذراند، با نگاهی مشكوك به تل خاك نظر می كرد. كلید كرد كه الاّ و بلاّ اینجا را بكنیم. هر چه گفتیم كه اینجا فقط مقداری آشغال و وسایل جمع شده و بعید است اینجا شهید باشد، نمی پذیرفت.
شهید احمد رضا احدی ، نفر اول کنکور رشته تجربی به سال 1364 ، آخرین وصیت خود را در چند جمله کوتاه خلاصه کرده است.
احمدرضا احدی به تاریخ آبان سال 1345 در اهواز متولد شد . همزمان با آغاز جنگ تحمیلی ، به عنوان مهاجر جنگی همراه خانواده به ملایر بازگشت و در رشته ی علوم تجربی در دبیرستان دکتر شریعتی به ادامه ی تحصیل پرداخت ، تا آن که در سال 63 موفق به کسب دیپلم گردید.
در سال 64 در کنکور سراسری تجربی رتبه اول را کسب کرده و در رشته ی پزشکی در دانشگاه شهید بهشتی تهران پذیرفته شد و در آن جا به ادامه ی تحصیل پرداخت .
در وصیتنامه شهید دانشآموز «عبدالمهدی پیرحیاتی» آمده است: برادران! هیچگاه دست از یاری دین اسلام برندارید و با امام امت، خمینی کبیر پیوندتان را مستحکم تر کنید و هیچگاه چون مردم کوفه که به حضرت علی (ع) و مسلمبن عقیل و امام حسین (ع) پشت کردند، پیمانشکن نباشید.
شهید دانشآموز «عبدالمهدی پیرحیاتی» در سال 1346 در درهشهر استان ایلام دیده به جهان گشود.
با آغاز جنگ تحمیلی به جبهه منطقه غرب کشور شتافت تا اینکه پس از 2 ماه در جبهههای حق علیه باطل در تاریخ 28 آبان 1359 در حالی که 13 سال بیشتر نداشت، در تپه سومار غرب به شهادت رسید. در وصیتنامه این شهید دانشآموز آمده است:
جمعه 15 مردادماه 1366 ـ عید قربان ـ كابین جنگنده: ـ خدایا، تو شاهدی كه هر كاری میكنم، تنها برای تو و سرافرازی مسلمین است. ـ پرواز كن، پرواز كن، امروز روز امتحان بزرگ اسماعیل است.
جمعه 15 مردادماه 1366 ـ عید قربان ـ كابین جنگنده:
ـ خدایا، تو شاهدی كه هر كاری میكنم، تنها برای تو و سرافرازی مسلمین است.
ـ پرواز كن، پرواز كن، امروز روز امتحان بزرگ اسماعیل است.
از سوز سرما که تا مغز استخوان هایم نفوذ کرده بود، بالا و پایین می پریدم که برادرم حسن صدایم زد:
- محمد... محمد...
با چشمان گشاد شده و دهان باز نگاهش کردم.
مانده بودم آن همه تحمل را از کجا آورده و چه وقت می خوابد! از روزی که به منطقه آمده بودم، شبی نبود که بیدار نمانده باشد.
- چرا ایستاده ای و نگاهم می کنی؟! هایی تو دستهایم کردم و به طرفش دویدم. رو پا بند نبود. کوله پشتی به دست، جلو سنگر فرماندهی قدم می زد. می دانستم قرار است قبل از شروع عملیات والفجر مقدماتی برای شناسایی به منطقه برویم. بی حرف، روبه رویش ایستادم.
چند سال پیش که تازه اومده بودم اطلاعات عملیات، یکی از بچه ها بهم گفت: فلانی خودت اومدی اطلاعات عملیات یا فرستادنت ؟ عاشقی یا دیونه ؟ گفتم: یعنی چی؟ گفت: کسی که می یاد اطلاعات عملیات ، یا دیونه شهادته ، یا عاشق حسین . تو کدومشی ؟
من و الهی فکر نمی کردیم ، عملیات شناسایی این قدر پیچیده باشد . خیلی عجیب بود . اروند ، وقتی کنار ساحلش هستی ، فکر می کنی رود در حالت جزر است ، ولی وقتی وسط اروند می روی ، می بینی تازه رودخانه در حالت مد است.
از بویه شماره هشت که در دریا بود و چراغ فانوس دریایی داشت ، تا سکوی الامیه ده کیلومتری فاصله بود . قرار شد آزمایش کنیم ، قایق را به لنگر قایق عاشورا مجهز کنیم ، با قایق تا بویه هشت برویم ، بعد لنگر را در آب بیندازیم ، با غواصی به طرف سکو برویم و بعد از شناسایی به طرف قایق برگردیم .
شیمیایی بود. از شش سال سختی جراحیهایش در خارج میگفت. 67 سانت از رودهاش نبود. میگفت، با همین دستهایش 250 شهید را از زیر خاک بیرون آورده و همین قدر که دعای پدر و مادر شهدا پشتش است، برای آخرتش کفایت میکند و هیچ اجر دیگری؛ حتی از جبههاش هم نمیخواهد.
مطلبی که پیش روی شماست خاطراتی است از آقای «موسوی»، مسئول گروه تفحص شلمچه :
دنبال این نباشید که شهدا کجا باید دفن شوند، دنبال این باشید که شهدا چگونه و با چه وضعیتی پیدا میشوند. شهید جایش روی تخمان چشم ماست. تمام میادین باید پایش یک شهید باشد. شهدای گمنام، گمنام شهید شدند و گمنام هم دفن میشوند و این کار صحیح نیست. شهید باید در قلب مردم باشد، نه در ارتفاعات. همین طوری گلزار شهدا در حال فراموشی هستند، وای به حال آن که در سر تپهها دفن شوند. باید شهدا از آرشیو درآورده شوند و تمام خیابانهایمان پر از بوی شهدا باشد.
محمد سمیر در مورد شهید ملاحسنی می گوید : ایشون از اقوام هستند و قضیه از این قرار است که....سال ها بود خانواده منتظر بودند 2 ،سال پیش برادران شهید می خواستند مقبره ای را به صورت نمادین برای ایشان برپا کنند.که شهید به خواب برادر میاید و می گوید دست نگه دارید.
بعد از 2 سال شبی خواهر شهید در خواب می بیند که در منطقه پونک سردار جنگل تشییع پیکر شهداست و شهید ملا حسنی هم حضور دارد از او می پرسد شما اینجا چه می کنی؟ شهید می گوید من آمده ام شفاعت کنم...تمام اینها را... سپس می گوید من حتی کسانی که در پیاده رو راه می روند و برای تشییع هم نیامدند هم شفاعت می کنم....