تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
دفاع مقدس و آدرس
mabar.LoxBlog.com لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
ماجرا از آن جا شروع شد که شب قبلش یک گردان از بچه ها، ارتفاعات را دور زده بودند و از سمت چپ رفته بودند آن طرف دشتی که بین ما و دشمن بود و مواضع دشمن را گرفته بودند.
اما دشمن نیمه شب دشمن متوجه شد و نیروی سنگینی را گذاشت سمت چپ و آن منطقه را گرفت.
حالا بچه های ما گیر کرده بودند جلو. فرمانده لشکر هم پشت بی سیم دلداریشان می داد که :«ما تو فکر چاره ایم.»
اما دشت: از خیلی پیش هم ما و هم دشمن آن را پر از مین کرده بودیم. بچه ها بدجوری نگران بودند. صدای شلیک و آتش گلوله از جلو بعد از دشت می آمد و همه می دانستند بچه ها آن جلو چی دارند می کشند.
علی بیشتر وقت ها همین طوری بود. یعنی بدون آن که به کسی توضیح بدهد یا کسی منتظرش باشد کارش را می کرد. آن شب هم تصمیم گرفته بود بدون سحری روزه بگیرد. هر چه هم ازش می پرسیدیم آخر چرا مرد حسابی؟...
"محمدعلي قرباني" كتاب "سردار خطيب" را با سيري در زندگي شهيد حجتالاسلام و المسلمين شيخ عباس شيرازي، فرمانده تبليغات جبهه و جنگ در سال هاي دفاع مقدس نوشته و معاونت روابط عمومي و انتشارات سپاه پاسداران، اين اثر را منتشر كرده است.
اين اثر، به پاس خدمات شيخ عباس شيرازي، به عنوان فرمانده تبليغات جبهه و جنگ تدوين شده و محمدعلي قرباني در مقدمه اين اثر، درباره "سردار خطيب" مينويسد: "جمعآوري اسناد و مدارك و مصاحبههاي مورد استفاده در اين اثر، با سفرهاي مكرر به شهرهاي مختلف از قبيل قم، رفسنجان، كرمان، تنكابن و خمين انجام شد. در نگارش اين اثر سعي كردهام، حقايق موجود و قابل دسترس در مورد شهيد شيخ عباس شيرازي را در قالب زندگينامه مستند گردآوري كنم و براي جذابيت بيشتر با نثري داستاني آن را روايت كنم."
پس از فتح خرمشهر :: در پایگاه قدس هوایی – نزدیکی های پاسگاه زید – مستقر بودیم . در گردان شهید فتاحی به فرماندهی حسن یار یاب . توی گروهان بهمن کدخدایی فرمانده دسته بودم .
جلوی خط ما عراقی ها در مرحله اول عملیات بیت المقدس ( فتح خرمشهر) تعدادی ماشین مثل ایفا – جیپ و ... بر جای گذاشته و فرار کرده بودند . بهمن کدخدایی – فرمانده گروهان – در کارهای نظامی وارد تر از همه ما بود.
من و یکی دیگر از بچه ها را هر شب بر می داشت می رفتیم از خط می گذشتیم و یکی از این ماشین های عراقی را می آوردیم .
در کنار ماشین های دشمن یک تانک هم مانده بود که برجک نداشت . برجک تانک را برداشته و ورق کشیده بودند و بجای نفر بر استفاده می کردند.
فرمانده پرسيدم: «پدربزرگ! ميگويند توى جنگ، فرماندهان بزرگى بودند كه سن خيلى كمى داشتند. شما خاطرهاى از آنها داريد؟»
لبخند زد و گفت: «بله! خيلى هم زياد بودند. آن موقع، نوجوانها خيلى زود بزرگ شدند، مرد ميشدند، فرمانده ميشدند...»
بعد مكثى كرد و گفت: «در جايى از قول يكى از رزمندههاى زمان دفاع مقدس خواندم كه مىگفت: «داخل سنگر فرماندهى كه شدم، يك نوجوان بسيجى را ديدم كه آنجا نشسته بود. گفتم: «پاشو برو بيرون، اينجا الان جلسه است!» لبخندى زد و چيزى نگفت.
يكى از كسانى كه آنجا بود سرش را نزديك گوشم آورد و آهسته گفت: «اين نوجوان، فرمانده گردان تخريب است!»
من هاج و واج به پدر بزرگ نگاه مىكردم.
اواسط ارديبهشت مطلع شديم كه پيكر مطهرش پس از 22 سال رجعت كرده و قرار است درسالروز شهادت بانوي دو عالم خاك با در برگرفتن او آرام شود. روز موعود فرارسيد و مردم قدرشناس ما سزاوارانه سنگ تمام گذاشتند.
سردار شهيد علي هاشمي!پس از 22 سال سكوت اجباري كه عدم اطلاع دقيق از احوالات تو و بيم ايجاد خطر از سوي دشمن بعثي براي وجود نازنينت، براي مان رقم زد، اكنون مي خواهيم تا مي توانيم نام تو را بر پهنه هستي فرياد بزنيم و داغ دلمان را درآوريم و پرده مظلوميت از چهره با صلابت تو برداريم و به ساحتت اداي دين كنيم، به همين خاطر پاي صحبت همرزمانت نشستيم تا انواري از شخصيت بزرگ و ناشناخته ات را بروجود تاريك و گرفتار دنيايي ما بتابانند.
سردار علي اصغر گرجي، از فرماندهان وقت سپاه ششم، دراين مسير هم كلاممان شد و زيباتر از آنچه فكر مي كرديم روايت گر آخرين ديدار خود با حاج علي شد.
او اين چنين سخن آغاز كرد: ايام شهادت حضرت زهرا (ع) حسن تصادفي بود كه حاج علي به آغوش خانواده اش بازگردد.
سرتيپ 'محمدرضا نقدي' چهارشنبه شب در آيين پاياني جشنواره تئاتر بسيج كشور افزود: هر هنري كه در دفاع از حقيقت و مظلوم و براي مبارزه با طاغوت و استكبار جهاني به ميدان بيايد، بسيج دست و پاي آن هنرمندان را مي بوسد و به آن هنر ارزشي فاخر مي نهد، و برگزاري اين قبيل جشنواره ها نشان بارز از جهت گيري بسيج نسبت به هنر متعهد و دردمند است.
وي، بسيج را دريايي از سوژه هاي بكر هنري دانست و گفت: در دنياي غرب به علت نداشتن اسطوره هاي تاريخي دست به دامن 'سوپرمن ها' و 'بتمن ها' مي شوند در حالي كه در كشور پهناور ايران اسلامي ما پدر پنج شهيدي چون شهيدان افراسيابي را داريم كه لحظه به لحظه زندگي اش سوژه است و مي تواند به هنر سينما، تئاتر و تلوزيون ما جهت دهد.
يک لشکر را يک جوان بيست و چهار پنج ساله اداره مي کند، در حالي که در هيچ جاي دنيا افسر به اين جواني پيدا نمي شود که يک لشکر را اداره کند.
مقام معظم رهبري
شهيد محمود کاوه، تولد: اول خرداد 1340، شهادت: 11 شهريور 1365 (در 25 سالگي، محل شهادت: حاج عمران، آخرين مسئوليت: فرمانده ي لشکر ويژه شهدا.
سر دو ميليوني
ضد انقلاب براي سر بعضي پاسدار ها هزار تومان جايزه مي گذاشت. خيلي که ارزش طرفشان مي رفت بالا، سرش را به سه هزار تومان هم مي خريدند.
محمود که آمد، به يکي دو هفته نکشيد رفت توي ليست سه هزار توماني ها. اعلاميه اش را خودش آورد برايمان مي خواند و مي خنديد. دو سه هفته بعد پام گلوله خورد. مي خواستند بفرستنم مشهد. محمود آمد ديدنم، وقت خداحافظي گفت: راستي خبر جديد رو شنيدي؟ گفتم: چي؟ گفت: قيمت سرم زياد شده. گفتم: چقدر؟ گفت: بيست هزار تومان. چند ماه بعد بوکان که آزاد شد، آن قيمت به دو ميليون تومان هم رسيد. (1)
فرمانده بسيج خواستار شناخت همه ظرفيت هاي بسيج در کشور شد و اظهار کرد:بسيج فقط مربوط به عرصه نظامي نيست بلکه در همه عرصه ها کاربرد دارد.
سردار نقدي امروز ـ سه شنبه ـ طي سخناني پيش از آغاز جلسه علني مجلس شوراي اسلامي که به مناسبت هفته بسيج برگزار شد، با تبريک اين هفته به ملت ايران و نمايندگان، گفت: خداي متعال آنقدر انسان را عظيم مي شمارود که راضي نيست انسان زير بار هيچ حاکميتي غير از خودش برود.
سردار نقدي با بيان اين که کساني که آيينه جمال الهي هستند مي دانند که خدا چه مي خواهد، افزود: افراد اين چنيني آن چيزي را که خدا مي خواهد ،غير از آن چيزي نمي خواهند.
نقدي با اظهار اين که خدا انسان ها را از همه قيد و بندها آزاد آفريده است، خاطرنشان کرد: اين را خداوند با نعمت ولايت تبيين کرد.
فرمانده بسيج با تصريح بر اين که بشريت قرن ها قدر نعمت ولايت را ندانسته است، افزود: به همين دليل است که قرن ها تحت سلطه استعمارگران بوده و محروم از عدالت است.
سردار نقدي تصريح کرد: اما ملت ايران قدر ولايت را دانست و قيام کرد و برکاتش را هم ديد.